این پس در واقع کامنتی است که برای سرهرمس در آخرین مطلبش گذاشته ام.
داستان هویت ما در فضای مجازی است.
ما همیشه دچار این سردرگمی میشویم . اینکه میگویم ما منظور اول شخص است در ارتباط با دیگر شخص ها . ما دچار این سردرگمی میشویم در مقابل اطرافیان. اگه همه چیزمان نرمال باشد (منظور ارتباطمان ) دیگر نیازی نیست بترسیم. نگران باشیم و غیره. اما مگر ما واقعا در یک جامعه نرمال با اطرافیان نرمال زندگی میکنیم ؟
من هم همین اتفاق دقیقا برایم افتاده. زد به کله ام و بیخیال کامل که نه یک مقداری بیخیال اکانتهای اصلی ام شده ام و دارم سعی میکنم با این هویت مجازی بروم جلو. نه اینکه قرار باشد به جایی برسم. همینطوری بروم برای دلم خودم و اگر کسی هم دست داد دستش را بگیرم و نترسم که پس فردا یا فرداترش بیاید بگوید آهای تو که فلان جا با فلان لینک چنین گفتی پس چرا اینجا بدون لینک اینطوری هستی. یا فلانی و فلانی بگوید بابا این فلانی هم اینطوری بودا ما منی فهمیدیم . ادامه ماجرا ...
ترس از این که چه کسی دارد میخواندت، میبیندت ، می قضاوتت هم برای خودش داستانی دارد. اول ترها فکر میکردم کار اشتباهی است و آدم باید همانی باشد که هست همیشه یک جور. اما مگر ما همه جا یه جور برخورد میکنیم و یک جور می چوشیمو یک جور با همه شوخی هایمان یک جور است.
طولانی شد موفق باشد سرهرمس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر