۱۳۹۲/۰۵/۲۲

آتش، پسرم

امروز اولین چنگش را انداخت ، امشب اولین بستر را آتش زد و هنوز تمام روزها و شبها نگرانش هستم. من پدر این حرامزاده هستم، این وحشی ناخلف ، این زاده ی آتش و اولین اولین گرما، و چه پایی زمین می کوبید و فریاد و چنگ میزد آتش، پسرم
باید تربیتش می کردم نه اینکه این همه وقت توی انباری ته حیاط مخفی اش می کردم. رها شده، گستاخانه فریاد میزند و می خواهد و بهانه میگیرد، این حرامزاده ی لعنتی ، خشمش را می فهمم، منتظرم چند مدت خودش را فریاد بزند، خالی کند، بعد میروم در آغوشم جایش میدهم و آرام چیزی در گوشش میگویم. خواهد فهمید و پسرم، آتش بزرگ خواهد شد، سوزان تر از همیشه، گستاخ تر، گرمتر

هیچ نظری موجود نیست: