۱۳۹۲/۰۵/۲۵

دقیقا قبل از خواب، پنجشنبه

مثل معمول خواستم هزار جور داستان بگویم. درباره افکارم ، اما دیدم اینجا قرار است راحت بنویسم.حس نفرتی درونم دارد رشد می کند . قرار نیست سرکوبش کنم یا گولش بزنم یا هر اسم جدید همه پسندی رویش بگذارم. این کاملا با روش جدیدی که برای زندگی ام انتخاب کرده ام فرق دارد. می دانم آسان نیست ، اما خودم را میشناسم، بالاخره یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت. بدجور باید مواظب این نفرت عزیز باشم.

هیچ نظری موجود نیست: